کم و زیادامون

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم...

۷ مطلب با موضوع «تاهل نوشته» ثبت شده است

چقد قیافه مهمه؟

برای خیلیا شاید خیلی 

  • ۰ خوشت اومد؟
  • ۰ حرفای شما
    • خانوم خانوما
    • شنبه ۱۸ دی ۹۵

    خالصانه تقدیم به همسرم !

    ابتدا، دست به نقد ! در مورد همسرم بگم :


    تو قبل از اینکه دختری برای پدرت باشی

    قبل از آنکه همدمی برای مادرت باشی

    پیش تر از آنکه بانو ی خانه ات باشی


    تو قبل از همه اینها

    ملکه ی قلب منی ک از اونجا دستوراتی برای اداره قلمرو حکومتت که وجود من است میدهی

    دستور میدهی : آرامش تزریق کنید ، قوت قلبش باشید ، سریع تر درد هایش را خوب کنید  و....

    و اینگونه است که تمام حس های خوب دنیا با تو به من میرسد .

    همیشه دوستت دارم


  • ۲ خوشت اومد؟
  • ۱ حرفای شما
    • آقا
    • يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵

    وقتی تو خونه نیستی!

    تو که خونه نیستی این اتفاقا پیش میاد

  • ۰ خوشت اومد؟
  • ۱ حرفای شما
    • خانوم خانوما
    • سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵

    تو خوبی...

    این یه جمله ی کاملا عصبانی کننده است

  • ۰ خوشت اومد؟
  • ۰ حرفای شما
    • خانوم خانوما
    • جمعه ۱۴ آبان ۹۵

    طلبید

    چقدر بزرگی خدا

    پارسال ماه عسلمون مشهد بودیم

    خیلی حال غریبی بود

    امسال دوباره تو همون تاریخ ما رو طلبید،امسال حالم غریب تر بود

    هیچی نمیخواستم جز...

  • ۲ خوشت اومد؟
  • ۱ حرفای شما
    • خانوم خانوما
    • پنجشنبه ۱۵ مهر ۹۵

    سلامی عرض میکنم !


    ضمن خوش آمد گویی به وبلاگ من و همسرم ! بدون اغراق همسر من هدیه ای بوده از خدای من ، از بس این چرتا پرتا رو خوندین تو وبلاگای دوست دختر و دوس پسری شاید فکر کنین منم دارم یه چیزی میگممممم !× نه دقیقا الان 2 ساله وارد زندگیم شده و هر روز بیشتر دوسش دارم ، یعنی یه ساعت که از خونه میره بیرون دلم میخواد برم یه جا فقط بخوابم که وقتی بیدار میشم تو خونه باشه . به کوری چشم دشمنان بشری ! اجازه دخالت هیچکس در زندگی مون رو ندادیم و داریم به سبک خودمون زیباترین زندگی دنیا رو ادامه میدیم .


    فعلا همین رو داشته باشد تا بیام بازم بنویسم !



  • ۱ خوشت اومد؟
  • ۰ حرفای شما
    • آقا
    • سه شنبه ۲ شهریور ۹۵

    اولین پست با غم

    سلام

    این اولین پست وبلاگ خوشکلمونه

    راستش نوشتن این اولین یه مدت به تاخیر افتاد چون همسرم یک شوهر عمه ی خود را خیلی اتفاقی از دست داد و ما این مدت به شدت درگیر مراسم و دلداری دادن به هم بودیم.اینکه مرگ حقه یه طرف ، اینکه همه ما بی خبر و ناگهانی از این دنیا میریم یه طرف ، اینکه دلتنگ اونی که رفتی بشی یه طرف ، اینکه هزارتا کار رو باید در دو سه روز انجام بدی یه طرف اما همه اینا اون طرف ، دور همی ها و کمک کردنا و با هم گریه کردناش حتی یه جوری به ادم احساس زندگی و امید به آینده میده ،وقتی همه با هم مشکی میپوشن با هم گریه می کنن تو اوج ناراحتی همدیگرو در آغوش می کشن ،مرده هرکی باشه همه حلالش میکنن،زیر تابوتشو میگیرن و یک دست واسش نماز می خونن یه جور عجیبی احساس میکنی خانواده و بزرگ تر از اون انسانیت چیه.

    مهم نیست چه شکلی میگردی فقط انسانیت مهمه

    آقامون تحت هر شرایطی مراقبم بود،مدام چشماش دنبالم میگشت این رفتاراش خیلی به من انرژی میداد و همین قضیه باعث می شد بیشتر از همه نیرو داشته باشم تمام بچه های فامیل رو نگه داشتم و آرومشون کردم

    خیلی بچه هارو دوست دارم خیلی

    همسر مهربانم تمام حساسیت ها و دلنگرانی هاتو به جونم میخرم

    بدون نه تنها این روزها که صد البته از این سخت ترهاش هم من در کنارت خواهم بود

    نور چشمم

    بی اندازه به تو علاقه مندم امیدوارم همیشه باعث افتخارت باشم

  • ۳ خوشت اومد؟
  • ۱ حرفای شما
    • خانوم خانوما
    • شنبه ۲۳ مرداد ۹۵